Saturday 19 June 2010

۲۰۱۰

دو شعر از نامادری

تقديم به مادران داغداري كه فرزندانشان بر دار شدند

دايكم داغدار


آن گاه كه

رولكم

در جدال با طناب

ميرغضب

ميان زمين و آسمان

سرگردان

ميدانستم

كه اميدي

به آسمان نيست

و تو اي زمين خون آلود

براي گامهاي مادران

جايي بگذار ....

تا بر نعش

فرزندان بر دار شده ي خود

لالايي كودكان بي معلم را

سر دهند

براي گامهاي مادران

جايي بگذار ...

با ميرغضب هم دست مشو

اشك كودكان

كمانگر را

بياد آر

و نيزه ي كمانداران را

كه ميرغضب را

نشان

براي گامهاي مادران

جايي بگذار ....

جايي بگذار .....


----------------------------------------------------------------------


تقديم به كودكان بي معلم

«كمانگر»


كودكان

در كلاس درس حاضر

آقا معلم

اما ....

در جدال با طناب

كودكان

روي تخته سياه

با اشكهايشان

سرخ مي نويسند

كمانگر

كمانداريم

جمعه ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰

گزارشی از زبان یک مادر پنجاه ساله زجر کشیده و درد دیده که سالها در جلوی زندان اوین در رفت و آمد بوده است.

روز بیست و دوم خرداد راس ساعت چهار بعداز ظهر به همراه چند تن از دوستان به جهت قدردانی از شهدای سال گذشته و همچنین ملاقات با چند نفر از فرزندان این آب و خاک که به خاطر آزادی، توسط رژیم خونخوار معلول شده و زمین گیر شده اند، می رفتیم و فکر کردیم مثل همیشه می رویم و بر می گردیم.

متاسفانه آن روز وقتی وارد خیابان شدیم، انگار درست وارد پادگان شده ایم. طوری مامورین نظامی و لباس شخصی به انواع اسلحه های مدرن مجهز شده بودند که انگار در فلسطین هستیم و ما با سنگ و اسراییلی ها با اسلحه های مجهز در خیابان ها با ما درگیر شده اند. خیابانها را بسته بودند و به پیر و جوان یا زن و مرد توجهی نمی کردند. هر آنکس را که به دستشان می رسید، کتک می زدند و چند نفر را دستگیر کرده و به روش اسراییلی ها بردند.

آنها را به زندان اوین بردند. به طوری که روز بعد از بیست و دو خرداد همه خانواده ها در جلوی زندان اوین جمع شده بودند. خود این وضعیت نمایانگر این واقعیت بود که چه تعدادی را دستگیر کرده اند. من نمی دانم در کجای این کره خاکی با ملت خود این چنین برخورد می کنند و زور می گویند و اینطور در جامعه خفقان به وجود می آورند. آیا به ملاقات جانبار و سر خاک شهدا رفتن جرم محسوب می شود؟ اینها چرا به گفته های آقای خمینی توجه نمی کنند. او در سال ۱۳۵۷ فرموده بود " آیا اگر ملتی بگوید ما این حکومت را نمی خواهیم حق آن ملت یک قبرستان شهید است؟".

بالاخره ما را در این کوچه و خیابانها آنقدر این طرف و آن طرف دنبال کردند و کتک زدند و توهین کردند که در آخر خودشان از عملکرد خود متعجب شده بودند. مگر آن لباس شخصیها و نیروی نظامی فرزندان خودمان نیستند؟ چرا با مردم خود اینطور برخورد می کنند؟

این رژیم آخوندی چقدر می تواند موتور سوار و ماشینهای نظامی توپ و تانگ در خیابان مستقر کند. من به عنوان یک هم وطن درد کشیده به اینها می گویم برای برگشت خود به آغوش ملت بایستی ملاحظه مردم را داشته باشند. به خدا سوگند یاد می کنم اگر این وضعیت را ادامه دهند، زمان زیادی به طول نمی انجامد که همه این ملت که آنها را خس و خاشاک نامیده اند، به پا می خیزند و طغیان می کنند و افرادی مثل احمدی نژاد را به قعر سیاه چال های خودشان می فرستند.

یک مادر زجر کشیده
۱۳۸۹/۰۳/۲۴

یک سال گذشت و باز نمایش وحشت به راه افتاد

یک سال از بیست و پنجم خرداد سال ۱۳۸۸ می گذرد. روزی که تعداد زیادی از مردم برای گرفتن حق شان به خیابان ها ریختند. روزی که تا چشم کار می کرد، مردم معترض و به تنگ آمده از وضع موجود را می دیدی که با کاغذهایی در دست مطالباتشان را فریاد می زدند. روزی که جواب اعتراض مدنی مردم را با گلوله دادند. روزی که صدای سهراب، کیانوش، رامین، محرم، علی و ... را در گلو خفه کردند و هنوز هیچ کس پاسخ گو نیست.

روزی که از وحشت بلند شدن صدای اعتراض مردم، دوباره حذف فیزیکی را در پیش گرفتند. ولی این بار نه برای تحکیم پایه های قدرت شان، بلکه برای جلوگیری از فروپاشی کامل پایه های سست و لرزان حکومت شان دست به کشتار زدند. با این خیال باطل که می توانند با کشتار و حذف انسان ها، صدای اعتراض مردم را خاموش کنند، ولی نمی دانستند که با کشتن هر نفر، هزاران مدعی العموم سر بلند می کند. امروز دیگر نمی توانند معترضین را در خفا و یا آشکار بکشند و سایر مردم سکوت اختیار کنند. امروز تمامی انسان های آزادی خواه ایرانی و غیر ایرانی در سراسر دنیا، خواهان پایان دادن به این کشتارها و روشن شدن علت و عوامل مرگ کشته شدگان هستند.

امروز درست یک سال است که سهراب دیگر سخن نمی گوید ولی به جای او، سهراب های زیادی دهان گشوده اند و جایش را پر کرده اند.

امروز درست یک سال است که کیانوش از میان ما رفته است و هنوز جایش در بین همکلاسیهایش خالی است، ولی به جای او هزاران دانشجوی دیگر، صدای اعتراضشان بلند شده است.

امروز علیرغم تهدیدهای نیروهای امنیتی و نمایش وحشت؛ خانواده های سهراب، کیانوش، رامین، محرم، علی و ... بر مزار دلبندشان گرد آمده بودند. خانواده ها و دوستان بسیاری برای گرامی داشت یاد و خاطره آنها با این خانواده ها همراهی کردند و نشان دادند که تا دادخواهی فرزندانشان ساکت نخواهند نشست.

امروز پروین فهیمی در سالگرد کشته شدن فرزندش ناله سر می دهد که در این مدت چه ها بر ما رفته است، او از ۲۶ روزی می گوید که به دنبال جنازه فرزندش بود، از اذیت و آزارهای پس از آن و از فشارهای وارده بر خانواده می گوید. مادر سهراب اشک ریزان از همراهان می خواهد که هرچه سریعتر محل را ترک کنند. او نمی خواست که آسیبی به کسی وارد شود و نیروهای حافظ امنیت، امنیت را به هم زنند!

نیروهای امنیتی از لباس شخصی گرفته تا با لباس، آشکارا قطعه ۲۵۷ را محاصره کرده بودند. تعداد زیادی ون و سواری نیروی انتظامی، در حوالی قطعه های پایینی در حالت انتظار به سر می بردند. مامورین دایم در حال فیلم برداری از افراد بودند. آنها تلاش می کردند که رعب و وحشت ایجاد کنند ولی همراهان بی توجه به آنها به کار خود مشغول بودند. گاهی جلو می آمدند و از جمع شدن مردم جلوگیری می کردند. گاهی عقب می رفتند و ما را نظاره می کردند گاهی با افراد درگیر می شدند و همراهان نیز جوابشان را می دادند، ولی مشخص بود که دستور دستگیری ندارند. ترس و وحشت در قیافه تک تک شان به چشم می خورد.

خانواده رمضانی برای برگزاری مراسم سالگرد رامین، صندلی چیده بودند و فامیل پس از برگزاری مراسم در خانه به سر خاک آمده بودند. مادرش دایم در حال گریه بود و از رامین اش می گفت. حاضرین برای همدردی با او به نزدش می رفتند و او به آرامی برایشان درد دل می کرد.

خانواده چگینی نیز در قطعه ۲۵۶ گرد آمده بودند و یاد محرم را گرامی می داشتند. همراهان زیادی نیز آنجا جمع شده بودند. نیروهای امنیتی همه جا حضور داشتند و امکان برگزاری مراسم را از خانواده ها سلب کرده بودند. تمام مراسم در سکوت برگزار شد و اجازه هیچ حرکتی را نمی دادند.

خانواده حسن پور نیز برای گرامی داشت یاد و خاطره علی در قطعه ۲۲۲ بهشت زهرا بر مزارش گرد آمده بودند.

امروز حامیان مادران عزادار برای همدردی با مادران عزادار، به گردشان جمع شدند و گل های سرخ و صورتی را بر مزار فرزندانشان پرپر کردند و تعهد بستند که تا رسیدن به خواسته هایشان، این راه را ادامه خواهند داد.

امروز در کرمانشاه نیز مراسمی برای گرامی داشت یاد و خاطره کیانوش برگزار شد. در آنجا نیز نیروهای امنیتی گورستان را غرق کرده بودند. تعدادی از حامیان مادران عزادار برای همراهی و همدردی با مادر کیانوش به آن شهر رفته و همراه با او و خانواده و سایر دوستان مزار کیانوش را گلباران کردند و یادش را گرامی داشتند. مادر کیانوش با دلی پر خون ولی همچنان استوار اعلام داشت " تا روز مجازات قاتلین فرزندم ساکت نخواهم نشست".

در راه بازگشت متوجه وضعیت غیر عادی شهر شدم. خیابان ها مملو از مأمور بود. از لباس شخصی گرفته تا نیروهای امنیتی و گارد وِیژه و ماشین های نیروی انتظامی و موتور سواران در خیابان ها نمایش وحشت می دادند. گویا در میدان انقلاب درگیری شده بود.

امروز من مادر با صدای بلند اعلام می کنم و هشدار می دهم که سهراب، کیانوش، رامین، محرم، علی و دیگر پویندگان راه آزادی نمرده اند و مطمئن باشید که هر روز بر تعدادشان افزوده خواهد شد.

یادشان همواره گرامی و راهشان پر رهرو باد!
یک مادر داغدار
بیست و ششم خرداد۱۳۸۹

«نا مادري »

اگرچه مادر نبودم

و بخاطر آن

تحقير شدم

در اولين شب دستگيري

پس از ساعتها

بازجويي طاقت فرسا

كه به نماز صبح انجاميد

براي دقايقي

به خود گفتم :

كاش مادر بودم !

و اين آرزو دير نپائيد

آن گاه

كه پاي به درون سلول گذاشتم

با كودكي مواجه

كه بهانه مادرش را

مي گرفت

من كه خود خسته از

بازجويي

از كابوس دستگيري

شبانه

به دنبال باليني ميگشتم

همه دردهايم

از ياد برفت

و به يكباره

همه آغوش شدم

براي دخترك جواني

كه بعدها

او را علي كوچولو

ناميديم

همان علي كوچولويي

كه ديگه تو قصه ها نيست

و همه جا حضور دارد

و مرد ميدان

اگرچه زن

او آن شب

در آغوش من

بياد مادرش

به بوي مادرش

آرام گرفت

آه ....

اگر همه آغوش هاي بسته

دهان باز مي كرد

و زنداني را فرياد

ديگر

علي كوچولوها

شبانه

هق هق نمي كردند

اگرچه

مادر نبودم

و بخاطر آن

تحقير شدم

آن چنان كه نا مادري !

در اولين شب حضورم

در اوين

مادر شدم

و شبي ديگر

صدا و ترانه

و همچنان مادر

در كنار كودكان .....

و همچنان

ترانه خوان

رقص ستاره هاي

راه آزادي .....

نا مادري

پدر محمد کامرانی در مصاحبه با روز:

در دادگاه فهمیدیم چه جنایتی کرده اند
فرشته قاضی

در محمد کامرانی، نوجوانی که در بازداشتگاه کهریزک به شهادت رسید، در مصاحبه با "روز" خواهان برگزاری دادگاه آمران جنایات کهریزک شد.او که گریه دائما کلامش را می برد، می گوید: "زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده و انگار تازه از خواب بیدار شدیم. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی را که در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم."

محمد کامرانی، جوان 18 ساله ای بود که در جریان اعتراضات 18 تیر سال گذشته بازداشت و در حالیکه خود را برای کنکور پزشکی آماده میکرد به دلیل شکنجه و جراحات شدید، در بیمارستان مهر جان باخت.

علی کامرانی، پدر محمد کامرانی در مصاحبه با "روز" در حالی از دادگاه کهریزک و شهادت فرزندش سخن گفته که بر اساس اعلام معاون قضايي و حقوقي سازمان قضايي نيروهاي مسلح كشور قرار است حکم دادگاه کهریزک تا چند روز دیگر اعلام شود.

این مصاحبه یکی از دردناکترین و تلخ ترین مصاحبه هایی است که تاکنون انجام داده ام. آقای کامرانی تمام طول مصاحبه را به شدت متاثر بود و گریه میکرد و...



محمد کامرانی

آقای کامرانی، براساس اعلام مسئولان قرار است ظرف چند روز آینده حکم دادگاه کهریزک منتشر شود. روند برگزاری این دادگاه چگونه بود و آیا از روند برگزاری دادگاه راضی هستید؟

قاضی پرونده را تا جایی که تشخیص داده ایم فرد مثبتی است و ما هم خدا میداند و خدا میداند و خدا میداند که نمی خواهیم هیچ کسی به اندازه سرسوزنی فراتر از آنچه که در این جریان مقصر است مجازات شود. حالا دیگر رای دادگاه بستگی به نظر و وجدان قاضی دارد که با توجه به مستنداتی که در پرونده وجود دارد چگونه رای را صادر کند.

آیا متهمان پرونده، اتهامات خود را پذیرفته اند؟

عده زیادی از متهمین مسائل را انکار میکردند و می گفتند که در آن مواقع حالمان خوب نبوده و حواسمان نبوده و بهانه های مختلف می آوردند در حالیکه مستندات کامل وجود دارد و از جریانات فیلمبرداری شده بود و فیلم های این جریانات از بازداشتگاه کهریزک موجود است. در عین حال من شخصا آمران را مقصر میدانم نه عاملان را و انتظارم این است که ای کاش به آمران بیشتر توجه میکردند تا عاملان و توقع من این است که آمران هر چه سریع تر محاکمه شوند.

منظورتان از آمران، قضاتی است که دستور انتقال بازداشت شدگان به کهریزک را داده اند؟

مسئولان قضایی که دستورات رادر این زمینه داده اند باید محاکمه شوند و پرونده قضایی در دادگاه دیگری در حال پی گیری است و امیدوارم به زودی برگزار شود. اما من شخصا اداره کنندگان امور کشور را مسئول می دانم و کسانی که چنین شرایطی را ایجاد کردند. بر اساس گفته های متهمان در دادگاه، این نابسامانی ها به قوه قضائیه و مسئولین وقت قوه قضائیه برمیگردد و امیدوارم دادگاه آنها برگزار شود و این رااز مسئولین نظام هم که در راس امور هستند میخواهم. ایشان به من قول داده اند که حتما آمران به مجازات خواهند رسید. توقع به جای ما از مسئولان نظام این است که با توجه به اظهارات متهمان، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن جرم و مستندات و ادله، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن این جرم و جنایات، اقدام کنند و دادخواهی ما را انجام دهند شاید درصدی روح و روان ما را التیام بخشند. چرا باید چنین مکانی دایر شود؟ چه کسی باید جوابگوی چراهای ما باشد؟ بچه های ما را ناجوانمردانه به شهادت رساندند؛ چه کسی باید به داد ما برسد؟ خدای بزرگ باید به فریاد ما برسد و آمران و عاملان را به سزای اعمالشان برساند.

تا جایی که میدانم شما و خانواده های جوادی فر و روح الامینی نسبت به بخشی از کیفرخواست و نبودن اسامی برخی افراد در کیفرخواست اعتراض کرده بودید و برای همین روند برگزاری دادگاه متوقف شده بود. ممکن است بفرمایید در آخرین جلسه دادگاه به این اعتراضات ترتیب اثری داده شده بود؟

بخشی از اعتراضات ما را وارد دانستند و بخشی را رد کردند و من فعلا نمی توانم در این زمینه توضیحی بدهم. ما اکنون منتظر اعلام حکم دادگاه هستیم و امیدوارم همه آمران و عاملان به سزای خود برسند.

آقای کامرانی امکان دارد برگردیم به حدود یکسال پیش و بفرمایید که چگونه از شهادت محمد مطلع شدید؟

18 تیر سال گذشته من و همسرم رفته بودیم شهرستان برای فاتحه اهل قبور و درگذشتگان خود و همسرم.مدتها بود نرفته بودیم. ما اهل اردستان اصفهان هستیم. دو روز قبل پسر دیگرم، معین گفت که چون امتحان کنکور غیر پزشکی دارد نمی تواند بیاید و محمد هم کنکور داشت. آنها ماندند و ما رفتیم جمکران؛ حرم حضرت معصومه بودیم که محمد تماس گرفت. این آخرین تماس و صحبت ما با محمد بود. صحبت کردیم و گفتیم می رویم اردستان و فردا برمیگردیم. روز بعد که برگشتیم سرکار بودم که پسر خاله محمد آمد و گفت محمد را گرفته اند. شروع کردیم به پی گیری. خیلی ها گفتند پی گیر هستند اما کاری نکردند. همه جا سر زدیم. رفتم پلیس امنیت. لیست بچه ها انجا بود اما به ما نمی گفتند که بچه ها کجا هستند. از طریق یکی از دوستان دوران نوجوانی خودم، توانستم حکم و دستور آزادی محمد را بگیرم.گفتند بروید زندان اوین و پسرتان را تحویل بگیرید. روز 24 تیر بود که رفتیم اوین. گفتند اینجا نیست. بعد گفتند بروید بیمارستان لقمان و با مامور رفتیم بیمارستان و دیدیم محمد در کما است. تب به شدت بالایی داشت. پزشکانی که از آشنایان و دوستان با ما بودند متوجه شدند که کار محمد تمام است و... اعتراض کردیم و با اصرار فراوان او را به بیمارستان مهر منتقل کردیم اما بعد از دو سه ساعت جان به جان آفرین تسلیم کرد و...

برای تحویل پیکر محمد و مراسم تشییع و ختم مشکلی پیش نیامد؟

نگذاشتند محمد را از بهشت زهرا به منزل بیاوریم و تشییع کنیم؛ غیر از این مشکلی پیش نیامد. مراسم هم گرفتیم و برای سالگرد هم انشاالله مراسمی کامل خواهیم گرفت.

آقای کامرانی شما بلافاصله شکایت کردید و....

بله روز دوم یا سوم بود که شکوائیه ای به مقام رهبری نوشتم و اعلام کردم که کلیه کسانی که در قتل محمد دست داشتند باید به اشد مجازات برسند و همین نامه باعث شد که انفجار خبری شود. پیکرهای امیر و محسن را بعد از محمد تحویل داده بودند. محسن را یک هفته بعد و امیر را 14 روز بعد تحویل داده بودند و... تا زمانی که دادگاه برگزار نشده بود از خیلی چیزها آگاه نبودیم. زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده؛ انگار تازه از خواب بیدار شدیم که چه جنایت هایی شده. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی راکه در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم.

آقای کامرانی، میدانم بازگویی این تلخی ها بسیار سخت است و...

عزیر ترین کسم را، جگرگوشه ام را، بدون هیچ دلیل و توجیهی به بدترین شکل ممکن از من گرفته اند. بزرگترین سرمایه زندگی ام را گرفته اند. من تا آخر عمر، یک زنده متحرک هستم و اگر به خاطر سه فرزند دیگرم نبود زندگی را رها میکردم و می رفتم گوشه ای و... به چه دلیل فرزند من را در خیابان که حق دارد تردد کند و حقوق شهروندی خود را مطالبه کند می برند ضرب و شتم میکنند و می فرستند به مکانی بدون هیچ گونه امکانات و بدون بهداشت و بدون آب و غذا با آن شرایطی که... ای کاش یک روز پرونده دادگاه کهریزک را به دنیا نشان دهند تا همه بدانند چه به سر بچه ها آمده است... بنویسید فریاد ما را و بگویید که ما حرف بی حساب نمی زنیم و باید پاسخگوی ما باشند. به امید روزی که حکومت عدل، بر دنیا حالم شود و همه ظالمان را به سزای اعمالشان برساند. زبان من قاصر است برای تشکر از مردم؛ از همه کسانی که نمی شناسیم و همه جوره با ما همدلی و همدردی کردند و...

گزارش مراسم سالگرد کیانوش آسا

در اولين سالگرد شهداي 25 خرداد درحاليكه جمعي از مادران عزادار در بهشت زهرا بر سر مزار شهدا در تهران حضور يافتند جمعي ديگر از مادران به كرمانشاه رفتند تا در اولين سالگرد شهادت كيانوش آسا بر سر مزار اين شهيد حضور يابند و جهت بزرگداشت ياد و خاطره اين شهيد با خانواده اش همراه گردند .
قبل از حركت ، از آزادي كامران آسا مطلع و بسيار خوشحال مي شويم اما در بدو ورودمان باخبر مي شويم خانواده كيانوش در رابطه با برگزاري مراسم با مشكلات بسياري روبرو شدند و برادر بزرگ كامران و كيانوش چندين بار به اطلاعات و آگاهي و ... فراخوانده شده و حتي تا مرز گرفتن تعهد از آنها پيش رفتند . مراسم در مسجد و سپس در تالار يكي پس از ديگري لغو شد تا در نهايت خانواده مجبور شدند مراسم را در منزل شخصي برگزار نمايند . علاوه بر فراخوانده شدنشان توسط اطلاعات و ... نيروهاي امنيتي به دفعات به در منزل آمده و با درخواست هاي مكرر باعث سلب آرامش خانواده شده بودند .
حوالي ساعت 8:30 روز 25 خرداد به اتفاق خانواده كيانوش بر سر مزار بوديم كه خانواده متوجه مي شوند با اسيد به سنگ قبر كيانوش تعرض شده است و اين موضوع باعث آزردگي شديدشان مي شود . برادر بزرگ كيانوش به نيروي انتظامي كه در آرامگاه و در نزديك مزار كيانوش حضور داشتند مراجعه و يكي از آنها را با خود آورده و به او معترض مي شود :؛بيش از ده روز است كه ما را به همه مراكز امنيتي و اطلاعاتي مي بريد و از ما مي خواهيد دست از پا خطا نكنيم و مراقب باشيم . چه كسي بايد مراقب اينجا باشد ؟ متولي اينجا كيست ؟ چرا برخي به راحتي مجوز اين كار را مي يابند و حتي تذكر هم نمي گيرند ولي ما حتي براي برگزاري مراسم بزرگداشت تا اين حد زير فشار قرار مي گيريم .
او براي كساني كه اين تعرض را انجام دادند يادداشتي بر روي اطلاعيه برگزار مراسم سالگرد كيانوش نوشت كه به شرح زير است :

به نام حق
كسي كه به قبر اين جوان نخبه و شايسته وطن تعرض نموده است ،‌ فرد يا افرادي بدبخت ،‌ بيچاره ،‌ عقب افتاده از جامعه و افرادي از خدا بي خبر هستند .
كيانوش يك كارشناس ارشد براي وطن و انقلاب بود و آنها كساني هستند كه به نام .... مردم را از دين و انقلاب دور مي سازند .
خانواده آسا

زماني كه بر سر مزار كيانوش بوديم در فاصله كمي دورتر شاهد حضور خانواده ديگري بر سر مزاري ديگر بوديم كه دردمندانه سوگواري مي كردند و متوجه مي شويم آنها خانواده حسين طهماسبي شهيدي ديگر از شهداي 25 خرداد هستند كه در كرمانشاه به شهادت رسيد .
حسين فارغ التحصيل رشته حسابداري در مقطع كارداني بود كه روز 25 خرداد با تعدادي از مردم در يكي از خيابانهاي كرمانشاه حضور داشت ، نيروهاي گارد ويژه دو طرف خيابان را مي بندند و آنها را محاصره كرده ،‌به ازاي هر نفر تقريبا ده گارد با باتوم ولگد به جانشان مي افتند . وقتي حسين به خانه مي رسد اثر لگدها و جاي پاهاي گارد بر روي شكمش كاملا پيداست . مادر اصرار به مراجعه به پزشك را دارد ولي حسين نمي پذيرد و فكر مي كند حالش خوب مي شود . مادر حسين تا ساعت 2 نيمه شب كنار حسين مي ماند و بعد مي خوابد . ساعت 9 صبح وقتي براي بيدار كردن حسين مي رود ميبيند حسين ديگر هرگز برنخواهد خواست .حسين براثر ضربه مغزي به شهادت مي رسد ولي پزشكي قانوني علت مرگ را سكته در خواب اعلام مي كند .كمي كنار خانواده حسين طهماسبي مي مانيم و بعد از آنها خداحافظي مي كنيم .
مراسم بزرگداشت كيانوش حوالي ساعت 17 در اوج شكوه برگزار شد و علي رغم اينكه فضاي كاملا امنيتي بر كوچه و خيابان اطراف منزل برقرار بود مردم كرمانشاه حضور گسترده اي يافتند .



در وسط حياط منزل ميزي قرار داده شد كه كفش ،‌كوله ها ،‌ تنبور و تعدادي از كتابهاي كيانوش بر روي آن قرار داشت .
در پايان مراسم موسيقي عرفاني اجرا شد كه حال و هواي خاصي به مجلس بخشيد .


ما بعد از شام كه شامل غذاي نذري (عقيقه) بود از خانواده كيانوش و از پذيرايي گرم و صميميشان تشكر كرده و با اميد به اينكه اين بار در شادي و جشنشان شركت كنيم از آنها خداحافظي كرديم .
مطالب از وبلاگ مادران عزادار ایران

No comments:

Post a Comment