Thursday 13 May 2010

بیانیه ی مادران عزادار در محکومیت اعدام های اخیر







بیانیه ی مادران عزادار در محکومیت اعدام های اخیر
متاسفانه با خبر شدیم که حکومت اسلامی پنج نفر از زندانیان سیاسی (شیرین علم‌هولی، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان) راکه به اتهامات واهی و خارج از موازین قانونی و انسانی به اعدام محکوم کرده بود ، مظلومانه و حتا بدون اطلاع وکلا و خانواده هایشان اعدام کرده است .
گرچه ما و بسیاری از آزاد اندیشان و آزادی خواهان جهان بر این نکته اذعان داریم که هرشخصی هر گونه جرمی را مرتکب شده باشد نمی توان خارج از موازین انسانی ، قانون ، تمدن و عرف ، به محاکمه ی وی نشست و اعدام را که پایان دادن به زندگی انسانی به دست دیگر انسان هاست نوعی از کشتار و خونریزی می دانیم.اما سال هاست که حکومت اسلامی از راه های مختلفی دست به خشونت و اعدام و نسل کشی سیاسی زده و بر شمار مادران عزادار و خانواده های داغ دیده می افزاید. خانواده ها و مادران عزادرای که فرزندان شان هیچ جرمی مرتکب نشده اند جز این که آزادی و عدالت را فریاد زده اند و در برابر سانسور و اختناق قهرمانانه ایستاده اند و تن به ظلمی که بر آن ها و جامعه و میهن شان رفته نداده اند .
ما مادران عزادار نفس هر گونه اعدام و به خصوص اعدام های اخیر را محکوم کرده و خواهان توقف اعدام و آزادی زندانیان سیاسی دیگر می باشیم . همین طور از تمام نهادهای بین المللی خواهانیم که حکومت ایران را به حذف حکم اعدام و برچیدن چوبه های دار و جوخه های تیرباران اش ملزم نموده تا از این پس شاهد کشتار و خونریزی و اعدام در کشور ایران نباشیم .
در پایان ضمن ابراز تاسف شدید از این واقعه ی دردناک که صرفا یک اقدام سیاسی برای ایجاد رعب و وحشت می باشد ، به خانواده ها ومادران عزادار این پنج نفر تسلیت گفته و آرزوی محاکمه ی عاملان این جنایات را داریم ، همین طورخشونت طلبان رژیم را به نگرشی دوباره در مشی خونریزانه شان دعوت می کنیم که اگر نکنند مردم حتمن برای سرنوشت خودشان متمدنانه تصمیم خواهند گرفت । به امید روزی که امید و نشاط و شادی تمام میهن مان را فرگیرد

مادران عزادار
اردیبهشت 89


چهارشنبه ۱۲ مهٔ ۲۰۱۰
به بازجويان-
من به نبرد مي روم اما شمشير نمي كشم بلكه روشني مي بخشم تا لشكر تاريكي بگريزد (پيامبر ايراني - زرتشت)
يك روز در حالي كه به روند بازجويي مادران عزادار در زندان فكر مي كردم كه بازجويان چگونه تلاش مي كردند تا مادران را بدليل حمايت نهادهاي حقوق بشري مختلف از آنان ، به وابستگي به نيروهاي خارجي يا تفكرات سياسي خاص متهم سازند تا كار سركوبشان را راحتتر كنند ، و متعجب بودم كه چرا ما را از حمايت فرزندان ايران از جنبش مادران ايران مي ترسانند ؟ چرا نمي فهمندكه ما اين حمايت را از فرزندان ايران زمين توقع داريم و از حمايت تمامي
نهادهاي حقوق بشري ايراني يا جهاني قدرداني مي كنيم ، چرا نمي فهمند كه آرزوي ما درك تمامي خواسته هايمان توسط تممي ايرانيان و حمايتشان از ماست؟ چرا نمي فهمند ؟ چرا نمي فهمند ...

در همين تفكرات بودم كه نمي دانم به خواب رفتم يا فقط تصوراتم بود ، مي بينم جنبش آزادي خواهي مردم ايران بر تماميت خواهان پيروز گشته ،زندانيان عقيدتي در ميان استقبال پرشور مردم از زندانها آزاد شده و قرار
است بزودي دادگاه تعدادي از آمران و عاملان جنايات ، بازجويان و ...برگزار گردد و بيم آن مي رفت كه براي چندين نفر از آنان احكام اعدام صادرشود .

در ميان مادران عزادار بودم كه مقابل قوه قضائيه تجمع كرده بودند باپلاكاردهايي كه خواسته ها و هشدارها را شامل ميشد :

اعدام را بس كنيد - محاكمات عادلانه و علني باشد - آمديم تا 30 سال ديگرشرمنده ايران و ايراني نباشيم - آمديم تا تاريخ تكرار نشود - آمديم تاچشم بر اشتباهات نبنديم - آمديم تا خشونت برود ...

در همين زمان ديدم مادراني ديگر از روبرو مي آيند برخي از چهره هاي آشناي جمعمان بودند و برخي ديگر را نيز بواسطه عكس عزيزانشان كه در دست داشتند شناختيم . در صف جلوي آنها مادران شهيداني بودند كه فجيح ترين جنايات در حقشان روا شده بود مادران ترانه موسوي ، امير جوادي فر ، محمد كامراني ،محسن روح الاميني ، علي قهرماني ، رامين پوراندرجاني ، مصطفي كريم بيگي و... و در صف بعدي مادران شهداي ديگر ندا ، سهراب ، اشكان ، مسعود و ...با ديدن آنها احساس كردم پاهايم سست مي شود ولي به درستي كارمان ايمان داشتم . يكي از دوستان گفت : دوستان به پايشان مي افتيم ولي حرفهايمان را مي زنيم مصر مي شويم و قطعا خواهند پذيرفت ، آنها بهتر از هركس ديگري در نهايت درك خواهند كرد .

در اين ضمن آنها به ما رسيدند ، با شرمندگي لبخندي آشنا زديم ، لبخندي آشناتر تحويل گرفتيم و گفتند : آمديم تا تنها نباشيد .

با اشتياق در آغوششان گرفتيم و استوار و پرتوان به طرف در قوه قضائيه رفتيم ...چشمهايم را باز كردم ، نمي دانم خواب بود يا خيال ؟ ولي به هر صورت حالم بهتر بود ، اميد داشتم ، اميد به اينكه اينبار شرمنده نمي شويم . اين بارهمه بيشتر از اعتراض نگران نتيجه اعتراضمان هستيم ، اينبار قرار نيست بعد از پيروزي قدرت تام الاختيار به هيچ كس يا كساني داده شود ، اينبار همه بيدارند و چشم بر اشتباهات نخواهند بست .

ما اينبار خشونت و تماميت خواهي را ،ما تاريكي را فراري مي دهيم و براي رسيدن به آن روز ما به همراهي هم محتاجيم و آن را تمنا مي كنيم .


بترسید از روزی که فرزندان ما شما را محاکمه کنند
خدیجه مقدم
دلم می خواهد همه مردم بدانند که شیرین علم هولی را که دیروز19 اردیبهشت 88 اعدام کردند ، بی گناه بود .هرچند اعدام فرزاد کمانگر و دیگر فرزندان ملت ، هم ، دردی جانکاه ،دردی وصف نشدنی در وجودم باقی گذاشته ، آن هم معلمی چون فرزاد که صمد بهرنگی زمانه خود بوده و در هفته معلم اعدامش کردند .
ولی شیرین را از نردیک شناخته بودمش . با هم ، هم سفره شدیم وهر روز در حیاط زندان ، همراه هم قدم زدیم ، درد دل کردیم ، بحث کردیم ، با هم آواز خواندیم ، خندیدم ، گریه کردیم ، و به هم امید دادیم که دنیا اینجور نمی ماند ، دنیا تغییر خواهد کرد زندگی ما هم تغییر خواهد کرد . روزی اگر ما هم نباشیم مردم ستمدیده ، طعم عدالت و برابری و آزادی را خواهند چشید .و من به شیرین می گفتم : من هم اگر آن روز را نبینم ، تو خواهی دید . تو جوانی و راهی طولانی در پیش داری و حتمن آزادی را خواهی دید . حالا من زنده ام وجان شیرین را گرفته اند . چه طور دلشان آمد دختری به پاکی برگ گل را اعدام کنند .چطور توانستند تناب دار را بر گردن بلورین آن سمبل عشق و مهربانی بیاندازند .چطور او را قربانی کردند تا قدری بیشتر در قدرت باشند . دو سال نگهش داشتند تا در شرایطی که احتیاج به زهر چشم گرفتن ازمردم دارند قربانی اش کنند .می دانم الان در بند نسوان اوین همه عزادار اند و از هم سوال می کنند چرا بعد از دو سال زجر او را کشتند ؟ اگر مجازاتش اعدام بود چرا دو سال نگهش داشتند .
دلم می خواهد مردمی که اخبار اعدام ضد انقلابیون را از رسانه های رسمی می شنوند با زندگی این دختر کمی آشنا شوند و از خود بپرسند ضد انقلاب کیست !؟ محارب چه کسی است !

هیچ قدرتی ماندنی نیست اگر بود به حکومت جمهوری اسلامی نمی رسید ، حکومت ها می آیند و می روند و زور گویان و ستمگران و قاتلان بشریت ، خود را در تاریخ به ثبت می رسانند واین تکرار تکرار است و عجبا که قدرتمندان درس نمی گیرند .

به اتهام دیدار نوروزی با مادر دکتر زهرا بنی یعقوب یکی دیگر از زنان بیگناهی که در زندان همدان کشته شده ، همراه دوستانم به صورتی غیر قانونی و غیر انسانی در ایام نوروز سال گذشته بازداشت و به زندان اوین منتقل شدیم . چه من و محبوبه کرمی عزیز که 15 روز تعطیلات نورزمان را در بند نسوان اوین گذراندیم و چه سایر دوستان که بعد از سه روز آزاد شدند همه و همه شیفته دختری کرد شدیم که با حجب و حیایی کردی به دیدن ما آمده بود . مهربانی از سر و صورت و بند بند انگشتان این دختر می بارید . روزهای بعد که با هم همصحبت شدیم فهمیدم که او هم مثل هزاران زن کرد دیگر قربانی جامعه سنتی مردسالار و فقر و تبعیض جنسیتی و قومیتی شده است ولی هرگز فکر نمی کردم او را اعدام کنند . کافی بود یک قاضی عادل به حرفهای او گوش دهد تا بفهمد که شیرین نباید اعدام شود فقر و تبعیض باید اعدام شود . شیرین مستحق یک زندگی سالم و شاد بود مثل میلونها نفر دیگر .
برای آقای جعفری دولت آبادی ، دادستان تهران که تحقیقی در مورد قتل های ناموسی در خوزستان کرده بود و از دختران بیگناه در حرف دفاع کرده بود ، نامه ای سرگشاده نوشتم که این دختر را در یابید اگر واقعن به گفته های خود اعتقاد دارید ملاقاتی با شیرین داشته باشید و تا دیر نشده از قتل سازمان یافته شیرین جلوگیری کنید ولی دریغ از ذره ای توجه .

شیرین خود خوب گفته بود ، او را گروگان گرفته بودند و می بینیم که چطور در زمانی حساب شده ، قربانی اش کردند .
شیرین آزارش به کسی نرسیده بود ، به کسی ظلم نکرده بود ، حق کسی را پایمال نکرده بود ، کسی را نکشته بود او به صورت غیر قانونی از مرز خارج شده بود که باید طبق قانون هزینه اش را می پرداخت . برخی از دختران کرد برای فرار از زندگی رقت بارشان و به اصطلاح ، برای تغییر زندگی شان به تهران فرار نمی کنند تا به جمع دختران خیابانی به پیوندند ، آنان به کردستان عراق فرار می کنند تا کنار کسانی که می خواهند شرایط زندگی کردها را تغییر دهند مبارزه کنند . چه راه آنان را قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم اینان فرزندان ما هستند . ما در برابر آنان مسئولیم که نگذاریم به مبارزات خشونت آمیز کشانده شوند .
شیرین در خانواده ای روستایی و فقیر با 13 فرزند زندگی و به عنوان دختر بزرگ خانواده ، از برادران و خواهران کوچکتر خود نگهداری می کرده و به جای مدرسه رفتن و درس خواندن و بازی کردن ، در جوانی ، پیر و خسته شده بود و در آستانه یک ازدواج اجباری قبیله ای ، با دختر همسایه به کردستان عراق فرار می کند . او جز خانه خودشان در روستا و جمع همشهری هایش در کردستان عراق و زندان جایی دیگر را ندیده بود و هیچ تجربه ای از یک زندگی ساده و سالم نداشت . او در شرایط سخت زندان ، کلاس های آموزشی و هنری مرکز فرهنگی بند نسوان را سریع پشت سر گذاشته و هنرمندی خلاق شده بود .او زندگی را دوست داشت و می خواست زندگی کند .
به آقای دادستان نوشتم که کشتن دختری که دو بار دست به خودکشی زده ، هنر نیست زندگی بخشیدن به او هنر است ولی کو، گوش شنوای درد مردم ؟
• شیرین مرتکب عملی خلاف قانون شده بود، باید محاکمه ای عادلانه می شد . این قبول . ولی آیا شکنجه قانونی است که شیرین را ماهها در زندان اوین آقایان شکنجه کردند ؟ انگشتان پای شیرین بعد از دوسال هنوز سیاه سیاه بود و من نمی توانستم به آنها نگاه کنم . آیا تجاوز به دختران و پس

No comments:

Post a Comment