Thursday 22 July 2010

شیوانظرآهاری فعال حقوق بشری که بیش از هفت ماه است که در زندان اوین به سر می برد


0

تا آزادی روزنامه نگاران زندانی - شهرزاد کریمان مادر شیوانظرآهاری فعال حقوق بشری که بیش از هفت ماه است که در زندان اوین به سر می برد در مصاحبه ای تفصیلی با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران به شرح سرگذشت دخترش پرداخته که به گفته او « باید به خاطر راه درستی که انتخابت کرده «همه ۲۶ سالگی خود را در زندان سپری کند.» شیوانظراهاری پس از انتخابات دوبار دستگیرشد که این دومی ماههاست ادامه دارد. بار اول او فردای روز انتخابات ۲۲ خرداد دستگیر شد. خانم کریمان می گوید حکم دستگیری تاریخ یک هفته پیش از آن را داشت. او بارها تصریح می کند که دخترش هیچ گاه فعالیتی خلاف قانون نداشته است و فعالیت های دخترش برای بهبود وضعیت حقوق بشر مورد تایید وی و پدرشیواست.

بسیاری از زندانیانی که به دلیل فعالیت های سیاسی، روزنامه نگاری، دفاع از حقوق بشر و یا فعالیت های مربو به برابری حقوق زن و مرد در ایران طی سالهای گذشته دستگیرشده اند، درسالهای آغارین دهه بیست یا سی سالگی خود هستند. شیوا نظرآهاری متولد ۲۰ خرداد ۱۳۶۳ است. او درحالی هم اکنون در زندان به سر می برد که اولین بار مزه زندان را در ۲۰ شهریور سال ۱۳۸۱ چشید. یعنی زمانی که تنها هجده سال داشت. ۲۰ شهریور سالگرد حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر. مادر شیوا بهکمپین می گوید: « من همیشه به بازجوهایش این نکته را گفتم که اگر راهی برای کارهای سیاسی پیش پای شیوا باز شد، خود شما این راه را جلوی پایش گذاشتید.»

سالگرد یازده سپتامبر و اولین دستگیری شیوانظرآهاری

شهرزادکریمان، این دستگیری را چنین شرح می دهد: « من در آن زمان همه کارهای بچه ها از جمله خرید لوازم تحریر و بقیه کارها را خودم انجام می دادم . ۲۰ شهریور سال ۸۱ سالگرد ۱۱ سپتامبر بود و من به دلیل تصادفی که کرده بودم و جراحی بینی نتوانستم برای خرید دانشگاه برایش کتاب بخرم. تازه ثبت نام کرده بود برای کنکور و در کلاس های کنکور شرکت می کرد. برای اولین بار خودش رفت جلوی دانشگاه که کتاب بخرد بازداشت شد.»

جستجو برای یافتن شیوا ساعت ها ادامه پیدا کرد اما خبری از وی نشد و کسی هم پاسخی نداد تا آنکه درتماس با پلیس ۱۱۰ خانواده درمی یابد که او بازداشت شده است: « یک آقایی از پشت تلفن به من گفت که شما نگران نباشید و از من هم نشنیده بگیرید؛ بازداشت شده است و خودشان تماس می گیرند. بیست روز تمام از او بی خبر بودیم و هر جایی که به ذهنمان می رسید را گشتیم. در تمام این مدت دلخوشی ما همان یک کلام پلیس ۱۱۰ بود که گفته بود اینها بازداشت شده اند. بعد از ۲۰ روز یک آقایی برای تحقیقات محلی مراجعه کرد. پرسیدند که برای چه رفته بود گفتم برای خرید کتا رفته بود. صورت خودم هنوز باند پیچی بود گفتم وضعیت من اینطور بود و به همین دلیل خودش برای خرید کتاب رفت. دو سه روز طول کشید و به ما خبر دادند که ایشان زندان اوین است بند ۲۴۰ و تقاضای وثیقه ۴۰ میلیون تومانی کردند. به هر حال وثیقه را فراهم کردیم و آزادشد.»

شیوا هیچگاه با خانواده اش درمورد دوران زندان صحبت نکرد:‌ « گاهی وقت ها که با دوستانش صحبت می کرد می شنیدیم که می گفت جایی بود که اگر پا را دراز می کردم به دیوار می خورد و دست ها هم همینطور و وضع غذا هم خیلی بد بود. تا زمان دادگاهش شد که جریمه ۲۰۰ هزارتومانی تعیین کردند. پرسیدم برای چه؟ گفتند دو شمع در کیف او پیدا کردیم. گفتم شمع مال خودش نبوده و دربازجویی ها هم به شما گفته است که شمع متعلق به خانمی بوده که کیف همراهش نبوده و به همین دلیل شیوا شمع ها را در کیف اش گذاشته بود.»

شیوا اصرار می کند که ۲۰۰ هزارتومان جریمه را ندهد و به جایش به زندان برود. مادرشیوا ادامه می دهد: « (شیوا) می گفت که پدر من یک بازنشسته است و چرا باید پول زور بدهیم. به هر حال این مبلغ را پرداخت کردیم.»

همان سال ۱۳۸۱ شیوا در کنکور مهندسی عمران قبول شد. فعالیت های او در این دوره در حوزه دفاع از حقوق بشر و کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی وهمچنین حقوق زنان و کودکان خلاصه می شد. به گفته مادرش در این مسیر « برایش فرقی نمی کرد که این کسی که در زندان است وابسته به کجا است. مال کدام سازمان است.» او حتی هنگامی که طرحی برای مبارزه با آنچه «اراذل و اوباش» توسط نیروی انتظامی اجرا شد و درجریان آن از خشونت عریان بی سابقه ای برای عبرت گرفتن و مجازات این افراد استفاده شد نیز چنین رفتارهایی را مورد انتقاد قرار داد. مادرشیوا می گوید: « شیوا بارها و بارها با مادران و خودشان صحبت کرده بود. دوستان دیگرش می گفتند شیوا برای اینها کار نکن، اینها اراذل و اوباش هستند. می گفت من کاری به این حرف ها ندارم. اینها انسان هستند یا نه؟ حقوق انسانی آنها حکم می کند که این رفتارها با آنها نشود.» شهرزادکریمان معتقد است «اگر آن موقع کسی به صدای شیوا گوش می کرد در کهریزک مثل روح الامینی ها و محمد کامرانی ها و خیلی از بچه های دیگری که گل سرسبد مردم بودند از بین نمی رفتند.»

در جریان این فعالیت ها یک بار دیگر ۱۸ تیرماه سال ۸۳ در بلوار کشاورز بازداشت شد. این بار مادرش هم همراه او بود: « به دفتر پیگیری رفتیم. تا ساعت ۴ صبح دفتر پیگیری بودیم و بعد از ۴ صبح ما را آوردند جلوی خانه پیاده کردند.» سال ۸۳ در تجمعی مقابل سازمان ملل که به منظور همدردی با خانواده زندانیان سیاسی برگزار شد باردیگر مادرشیوا همراه و همدوش دخترش حضور داشت. مادر شیوا می گوید که همه را بازداشت کردند: « من بعد از یک هفته آزاد شدم اما شیوا یک ماه در زندان بود. این بار هم با قرار ۴۰ میلیون تومانی آزاد شد. و در دادگاه به یک سال حبس تعزیری با ۵ سال تعلیق محکوم شد.

مادرشیوا می گوید: «‌ ساعت ۲ صبح بعد از اعلام نتایج آقایان اطلاعاتی ها به منزل ما مراجعه کردند و چون شیوا منزل نبود به محل کارش مراجعه کردند و حکمی که همان روز نشان دادند مربوط به یک هفته قبل از آن بود که بازداشت صورت بگیرد. شیوا روز ۲۴ خرداد بازداشت شد اما صدور حکم مربوط به یک هفته قبل و تاریخ ۱۶ خرداد بود و بعد نام او را نوشته بودند.»

انتخابات ۸۸: دستگیری با حکمی با تاریخ یک هفته پیش ازآن

شیوانظرآهاری در همین زمان است که درراستای دفاع از حقوق کودکان وارد سازمان غیردولتی «کودکان کار» شد. به گفته مادرش او در پاسگاه نعمت آباد به کودکان درس می داد تا زمانی که تحصیلش در مقطع لیسانس تمام شد و وارد بازار کار شد. با این حال هفته ای یک یا دو بار و هر زمانی که وقتی پیدا می کرد به مدرسه ای که در پاسگاه نعمت آباد بود می رفت و به بچه ها درس می داد. به گفته مادرشیوا او درفاصله سال ۸۱ تا ۸۳ سه یا چهاربار به همین شکل و با زمان های کوتاه بازداشت دستگیر می شود.

سال ۱۳۸۸ همزمان با انتخابات ریاست جمهوری او فعالیت خود را در مجموعه «همگرایی زنان» برای انتخابات ریاست جمهوری ادامه داد. در این گروه زنان فعال جامعه مدنی از طیف های مختلف فکری و کاری حضور داشتند. آنها مطالبات زنان را به شکل بروشورهایی برای ستادکاندیداهای مختلف ریاست جمهوری ارسال می کردند. از ستادانتخاباتی محموداحمدی نژاد تا محسن رضایی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی. گروه «همگرایی زنان» با مراجعه به ستادهای انتخاباتی به گفت وگو و طرح برنامه های خود پرداختند. مادرشیوا می گوید این فعالیت ادامه داشت «تا روزی که نتایج انتخابات اعلام شد و همه به خانه هایشان برگشتند.»

باپایان رای شماری آرا بازداشت فعالان سیاسی وجامعه مدنی آغاز شد. شیواجزو اولین موج بازداشت ها بود. مادرشیوا می گوید: «‌ ساعت ۲ صبح بعد از اعلام نتایج آقایان اطلاعاتی ها به منزل ما مراجعه کردند و چون شیوا منزل نبود به محل کارش مراجعه کردند و حکمی که همان روز نشان دادند مربوط به یک هفته قبل از آن بود که بازداشت صورت بگیرد. شیوا روز ۲۴ خرداد بازداشت شد اما صدور حکم مربوط به یک هفته قبل و تاریخ ۱۶ خرداد بود و بعد نام او را نوشته بودند.» بازداشت با «حکم فله ای» که روزها قبل از انتخابات صادرشده بود یکی از مواردی بود که بسیاری از بازداشت شدگان پس از انتخابات را روانه زندان کرد.

این بازداشت درحالی انجام شد که وضعیت پدرومادروی در بدترین وضعیت سلامتی خود بودند. مادرشیوادرشرح شب بازداشت می گوید: « آن شب تا خود صبح وضع من و پدرش بسیار بد بود. پدر شیوا عمل جراحی باز قلب کرده است و باید از نظر عصبی شرایط مناسبی داشته باشد و خود من باید تحت شیمی در مانی باشم ولی بچه ی ما را بردند و از تاریخ ۲۴ خرداد که او را بردند تا ۲۵ یا ۲۶ روز هیچ اطلاعی از او نداشتیم. باز هم به هر جایی که فکرم می رسید رفتم از دادگاه انقلاب و داستانی. چون آن زمان خیلی ها بازداشت شده بودند هر جا که می رفتم با سیل آدم هایی مواجه می شدم که همه مثل من بودند و نمی دانستند که بچه هایشان کجاست.»

این بازداشت اما بیش از سه ماه روز به طول انجامید: « همان بازداشت بود که مدت ۸۰ روز ما هیچ ملاقاتی نداشتیم من هر هفته به زندان اوین مراجعه می کردم اما هر دفعه به من می گفتند ممنوع الملاقات است. تنها بعد از ۲۵ روز اولیه تلفن زد و گفت مامان حالم خوب است، نگران من نباشید من در سلول انفرادی در بند ۲۰۹ هستم. بعد از آن دوباره ۱۵ روز هیچ خبری نبود و دوباره تلفن زد و خیلی کوتاه گفت مامان بعد از این دو سه هفته نمی توانم تلفن بزنم ولی نگران من نباش. ۸۰ روز گذشت و بعد از آن یک ملاقات حضوری با اجازه خود کارشناسی که با شیوا کار می کرد دادند. من هم تا آن روز نمی دانستم که کارشناس عوض شده و فکر می کردم همان آقای قبلی است. وقتی که به سالن ملاقات حضوری رفتم و این آقا را دیدم تازه متوجه شدم که همان آقایی است که آن شب با بقیه ماموران امنیتی آمده بودند و شیوا گفت که ایشان کارشناس جدید من هستند. در نهایت بازپرس او آقای سبحانی گفت که قرار ۵۰۰ میلیونی او را تامین کنید تا آزادش کنم. مدت یک ماه ما در راه دادگاه انقلاب و خانه بودیم تا بتوانیم این مقداری تخفیف برای این قرار ۵۰۰ میلیون تومانی بگیریم چون از عهده خانواده بر نمی آمد در نهایت باز هم نتوانستیم و قرار تبدیل به ۲۰۰ میلیون تومان شد. باز هم نتوانستیم آن را تامین کنیم تا این که پدربزرگ شیوا سند خانه خود را به عنوان وثیقه گذاشت.»

درحال حاضر هفت ماه از بازداشت شیوانظرآهاری می گذرد. او بعد از شش ماه به بندعمومی زندان منتقل شد. اتاقی که به گفته وی شامل یک اتاق وسه چهارنفر از زندانیان سیاسی است. به گفته مادرشیوا او هیچ وقت از وضعیت اش شکایتی نکرده است، نه از وضعیت رفتارزندانبانان نه از وضعیت غذا.

یک بازداشت دیگر: «اینقدر آزاد نبود که سیرببینیمش»

شیوانظرآهاری اول مهرماه آزاد شد. مادرش می گوید: « اما آنقدر آزاد نبود که ما سیر ببینیمش.» در تاریخ ۲۹ آذرماه همان سال هنگامی که وی به همراه عده بسیار دیگری عازم مراسم فوت آیت الله منتظری می شود در میانه راه دستگیر می شود. او این بار توانست که فردای روی بازداشت با خانواده خود تماس بگیرد و بازداشت خود را اعلام کند.

شهرزاد کریمان مادر شیوا می گوید: « تلفن زد و گفت ناراحت نباش من اوین هستم. پای تلفن به او گفتم مگر می شود ناراحت نبود؟ اصلا تو رنگ آزادی را دیدی که دوباره بازداشت شدی؟ دو سه روز بعد از آن دوباره تلفن زد و اصلا حالش خوب نبود. من قبلا هم صدایش را شنیده بودم اما مدام اضطراب داشتم و به او گفتم شیوا اصلا صدایت خوب نیست مریضی؟ گفت نه مریض نیستم. اولین هفته که رفتیم به ما ملاقات ندادند اما هفته دوم ملاقات دادند. وقتی رنگ او را دیدم گفتم چرا اینقدر رنگ پریده ای. حال عمومی اش خیلی بد بود انگار که مجبور بود خودش را سرپا نگه دارد. گفت اعتصاب غذای خشک داشتم به خاطر این که بدون دلیل من را بازداشت کردند. من هیچ کاری نکرده بودم. پدرش خیلی ناراحت شد و گفت بابا فقط به خاطر ما شما این کار را نکن. حالا مجبوری در زندان بمانی اما از تو خواهش می کنم اعتصاب نکن. لااقل اینجا هستی سالم باشی . به ما قول داد که دیگر اعتصاب نکند. من فقط به او گفتم فکر نکردی که اگر بلایی سرت بیاید من چه باید بکنم؟ گفت آن موقع که بازداشت شدم آنقدر وضعم بد بود که هیچ فکری نکردم. فقط به این فکر می کردم که من بدون دلیل و بدون هیچ منطقی دوباره بازداشت شده ام. بعد از آن مدت ۶۰ روز دوباره در سلول انفرادی بود در زمانی که هوا بسیار سرد بود. با این که شیوا از نظر سرما هیچ وقت مشکلی نداشت و طی این ۲۵ سال همیشه از گرمامی نالید اما آنقدر زندان سرد بود که هر بار با او صحبت می کردم می گفت اینجا خیلی سرد است مامان. ما نمی توانستیم برایش لباس گرم ببریم و به هر جایی که فکر می کردم سر زدم که بتوانم دو دست لباس گرم و یا دو جفت جوراب به بچه ام برسانم اما نشد. عید شد و وقت آزادی هایی که همه را آزاد می کردند گفتم حتمن شیوا هم جزو آنهاست و آزاد می شود اما نشد. بعد از این همه وقت از بیست و نهم آذر که شیوا بازداشت شد تا سوم فروردین کارشناس او در محوطه اوین یک ملاقات حضوری داد که با خانواده رفتیم . ساعت ده و نیم زنگ زد و گفت تا ساعت ۱۱ آنجا باشید. من گفتم ما به این سرعت نمی توانیم چون فاصله ما تا اوین خیلی دور است. برای اولین بار بعد از سه چهارماه او را دیدیم. بعد ملاقات های حضوری مرتب شد اما به صورت کابینی می رفتیم و او را می دیدیم و هفته ای یک بار هم تلفن داشت اما همچنان در بند ۲۰۹ بود. هر دو ماه یک بار قرار بازداشت تمام می شد و دوباره قرار را تمدید می کردند. از دادگاه و بازپرس هیچ خبری نبود. همچنان شیوا در زندان بود و ما هم به این تقویم نگاه می کردیم و هر روز می گفتم این هفته تا آخرش یک خبری می شود و امیدوار بودم که شیوا را آزاد می کنند. تولدش هم امد و رفت اما شیوا همچنان در زندان بود.»

درحال حاضر هفت ماه از بازداشت شیوانظرآهاری می گذرد. او بعد از شش ماه به بندعمومی زندان منتقل شد. اتاقی که به گفته وی شامل یک اتاق وسه چهارنفر از زندانیان سیاسی است. به گفته مادرشیوا او هیچ وقت از وضعیت اش شکایتی نکرده است، نه از وضعیت رفتارزندانبانان نه از وضعیت غذا.

به خانواده نظرآهاری گفته می شود که در دوم خرداد ماه سال جاری دو پرونده وی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تجمیع خواهد شد: « آقای پیرعباسی قاضی این شعبه قول داده بودند که ظرف یک هفته این پرونده تجمیع شود و دوباره به دادگاه برگردد. از آن تاریخ تا به امروز ، هنوز این یک هفته تمام نشده است که پرونده به دادگاه برگردد و تکلیف او هر چه زودتر روشن شود.»

شیواکودکی درسخوان و دلسوز، دوستی مهربان

شهرزدا کریمان می گوید: « از همان ابتدای بچگی بسیار باهوش و فعال بود. نسبت به هم سن و سال های خودش بسیار دلسوز بود. بسیار محتاط بود و بچه پرشور و شری نبود از این نظر که کارهای ناهماهنگ داشته باشد. در دوران دبستان همیشه شاگرد ممتاز بود. حتا کلاس دوم ابتدایی که یک ماه و نیم به دلیل ضربه ای که به سرش خورده بود جراحی شد. قسمتی از جمجمه اش باز شد و خونی که در آن جمع شده بود تخلیه شد برای امتحانات ثلث دوم سر کلاس حاضر نشد با این حال معدل او در همین وضعیت هم ۲۰ شد. کل دبستان را با معدل ۲۰ به پایان رساند. همینطور دوره راهنمایی که سال سوم راهنمایی نمره کارنامه اش ۲۰ بود به طوری که مدرسه ای که ثبت نام نمی کرد چون کروکی محله به این مدرسه نمی خورد، وقتی که با کارنامه اش مواجه شدند گفتند این جزو بچه های نابغه است و حتما باید اینجا ثبت نام شود حتا اگر شده یک نفر از کسانی که کروکی محله شان به این مدرسه می خورد را بیرون کنیم او را ثبت نام می کنیم. پیش دانشگاهی هم همینطور.»

او می افزاید: «طی این مدت پنج شش سال من هیچ ناراحتی از این بچه نداشتم. از هیچ نظر از او کوچکترین دلخوری نداشتم . حتا یک بار نشد که من چیزی را به او تذکر بدهم. او همه چیز را خودش مراعات می کرد و امکان نداشت که من یا پدر یا خواهر و یا برادرش کوچکترین مشکلی با او داشته باشیم.»

کمک کردن برای شیوا از خانه شروع می شد جایی که دلبستگی زیادش به پدرومادر او را برای ادامه فعالیت هایش به جلو می راند: «چون از نظر درسی خیلی عالی بود همیشه در درس ها کمک همه خواهرانش بود. بعد از این که رفت سر کار همیشه این را می گفت که من سعی می کنم طوری کار کنم که به بابا فشار نیاید چون برای درس خواندن من خیلی زحمت کشیده است. من می دانم که بابا بازنشسته ای بیشتر نیست و سعی می کنم که تمام محبت های شما را جبران کنم. به همان نسبت هم وقتی پیش بچه های جمعیت کار و خیابان می رفت همین رفتار را داشت. دوستانش که می آمدند اینجا می گفتند بچه های مرکز هم بی قرار شیوا هستند و همه اش حال او را می پرسند و می گویند خاله شیوا کجاست چرا دیگر نمی آید مگه ما را دیگر دوست ندارد؟ و آنها هم نمی دانستند چه جوابی بدهند….برای خودش هیچوقت هیچ چیزی نخواست. هر وقت که حقوق گرفت هر چه که بچه ها نیاز داشتند برایشان گرفت. به قدری سر کارش محبوب است که هنوز هم در شرکت بعد از این که سه ماه زندان بود برگشت بلافاصله برای کار خواستندش. الان که هفت ماه است شیوا نیست هنوز هم مهندسان و مدیرعامل شرکت زنگ می زنند و از من حالش را می پرسند و همیشه به من می گویند امکان ندارد ما جای شیوا را به کسی دیگر بدهیم. آنقدر این دختر خوب و مسئولیت پذیراست.»

مادرشیوا ادامه می دهد: « رابطه شیوا با ما و با همه خوب است. یعنی شما در فامیل هم اگر کسی صحبت کند هیچ کسی نیست که از شیوا یک ذره ناراحتی داشته باشد و در میان دوستانش هم همینطور است. اگر هر جور با او رفتار کنند امکان ندارد به کسی عکس العملی نشان دهد. با ما بسیار بچه خوب و دلسوزی هست. هنوز که هنوز است با وجود این که انفرادی بود دوستانی که از زندان آمده بودند و با من صحبت می کردند می گفتند حتا روزی که خواهر کوچکش کنکور داشت شیوا روی دیوار یادداشت کرده بود. بی قرار بود و می گفت امروز نازآفرین کنکور دارد خدا کند خوب امتحان بدهد. به محض این که اولین تلفنی که زد از من پرسید که ناز آفرین کنکورش را خوب داد؟ گفتم تو از خودت بگو مادر چه کار داری به امتحان او؟ گفت نه من اینجا مدام نگران او هستم.»

شهرزادکریمان از فعالیت های دخترش بسیار مطمئن است و آن را می ستاید. او می گوید: « من راهش را قبول دارم چون راه اشتباهی نمی رفت. آخر مگر دفاع کردن از حقوق مردم و حقوق بشر جرم است؟ وقتی من می شنوم که می گویند اقدام علیه امنیت ملی برایم خیلی سنگین است. اقدام علیه امنیت یعنی کسی اسلحه دستش بگیرد و کاری کند که امنیت مردم به خطر بیفتند. ولی شیوای من حتا راضی نمی شود که مورچه ای زیر پایش آزار ببیند و تمام هم و غم اش کمک به مردم است بعد یکی از اتهامات شیوا را اقدام علیه امنیت ملی می زنند.»

شیوا نظر آهاری و آرزوهایش

مادرشیوا درمورد آرزوهای شیوا، دخترزندانی‌اش می گوید: « همیشه می گفت آرزو دارم هیچوقت تبعیض بین آدم ها نباشد. یعنی یک روز نباشد که از یک مسیری رد می شوم ببینم که بچه ای برای فروختن یک فال التماس می کند. یا این که کسی مرز بندی داشته باشد بین دفاع از حقوق انسان ها. من همیشه سعی می کنم که این طور مسائل نباشد . من فکر نمی کنم که کسی که وضعیت مالی بهتری دارد باید همه در مراسم هایش باشند و آن که ندارد نه. یک بار آمد خانه و یک عالمه فال دستش بود. گفتم اینها چیست که گرفته ای گفت بچه ای به من گفت اگر من به خانه بروم و فال هایم را نفروخته باشم کتک می خورم. می رفت به مرکز و می گفت گاهی می بینم که یک طرف صورت بچه ای کبود است می پرسم برای چه کبود شده می گوید پدرم زد برای این که نتوانستم این مقدار پول به خانه ببرم. آرزو می کرد که بچه ها مجبور نباشند کار کنند یا اعدام نشوند. محیطی برای بچه ها نباشد که نتوانند آنطور که باید و شاید رشد و زندگی کنند.

«راهش را قبول دارم… مگر دفاع از حقوق مردم جرم است؟»

شهرزادکریمان از فعالیت های دخترش بسیار مطمئن است و آن را می ستاید. او می گوید: « من راهش را قبول دارم چون راه اشتباهی نمی رفت. آخر مگر دفاع کردن از حقوق مردم و حقوق بشر جرم است؟ وقتی من می شنوم که می گویند اقدام علیه امنیت ملی برایم خیلی سنگین است. اقدام علیه امنیت یعنی کسی اسلحه دستش بگیرد و کاری کند که امنیت مردم به خطر بیفتند. ولی شیوای من حتا راضی نمی شود که مورچه ای زیر پایش آزار ببیند و تمام هم و غم اش کمک به مردم است بعد یکی از اتهامات شیوا را اقدام علیه امنیت ملی می زنند.»

وی در نقد اتهاماتی که به دخترش زده می شود و نگهداشتن او برای ماهها در زندان ادامه می دهد: « آخر شیوا چه امنیتی را به خطر انداخته است؟ تمام کارهایش در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است و با این نظام هیچ سر عنادی ندارد و برای انسان ها کار می کند. این راهی نیست که من قبول نداشته باشم و چه من و چه پدرش تمام مردم ایران. اگر یک نظر سنجی کنند و شیوا و شیواها به نظرسنجی گذاشته شوند همه می فهمند که راه شیوا نه تنها غلط نیست بلکه راه درستی می رود و بی دلیل در زندان است . زندان جای شیوا و شیواها نیست. زندان جای قاتل ها و دزدها و کسانی است که امنیت مردم را به خطر می اندازند. آخر شیوای من چه کرده است که باید بهترین سالهای عمرش را و کل ۲۵ سالگی اش را در زندان باشد و ۲۶ سالگی اش را در زندان جشن بگیریم. من هر چه که با خودم فکر می کنم نمی توانم بپذیرم که راه شیوا طوری است که باید در زندان باشد.»

و این نکته ای نیست که مادرشیوا با کسانی که او را بازجویی می کنند مطرح نکرده باشد: « به کارشناس او هم گفتم که امکان ندارد شیوای من راه غلط برود. حرف اخرم این است که تمام شیواها و تمام بچه هایی که در زندان هستند از این وضع نجات پیدا کنند. زندان را بگذارند برای کسانی که باید در زندان باشند و به ناموس مردم تجاوز کرده اند یا قتل انجام داده اند. اما این بچه ها هیچ کار اشتباهی انجام نداده اند و همه این بچه ها مثل شیوا ی من هستند و هیچ کدام کاری انجام نداده اند که بهترین سالهای عمرشان را باید در زندان بگذرانند. فقط همه ی آنها را به خدا می سپارم و آروز می کنم هر روز که خداوند سلامتی را ازشان دریغ نکند در این شرایط سخت زندان و دوری از خانواده ها و بتوانند آن وضع را تحمل کنند.»

آخرین سخن شهرزاد کریمان که صدایش هر بار که از شیوا سخن می گوید با اشتیاق معنی داری همراه می شود این است: «آرزو می کنم که هر چه زودتر درهای زندان باز شود و این گلها به آغوش خانواده هایشان برگردند.

No comments:

Post a Comment