Thursday, 5 August 2010

روز شنبه روز همبستگی با هفده زندانی سیاسی در زندان اوین



همبستگی و هم صدائی با مادران عزادار ایران







روز شنبه روز همبستگی با

هفده زندانی سیاسی در زندان اوین که اعتصاب غذا کرده اند

شنبه هفتم ماه اگوست ساعت دو تاسه بعد از ظهر

همدردی حامیان "مادران عزدار ایران" در لندن، با مادرانی که فرزندان خود را از دست داده و یا چشم انتظار رهائی فرزندانشان از زندان هستند. این هفته جهت همبستگی با خانواده های هفده زندانی سیاسی در زندان اوین که نزدیک دو هفته است اعتصاب غذا کرده اند خانواده این زندانیان دربند خودشان نیز در همراهی با فرزندانشان اعتصاب غذا کرده اند .آنان خواهان رسیدگی دادستان تهران به وضعیت این زندانیان هستند زندانیانی که به گفته این خانواده ها جان شان در خطر است

این زندانیان عبارتند از بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، کیوان صمیمی روزنامه نگار و محمد حسین سهرابی راد از دیگر زندانیان بند ۳۵۰ اوین هستند که از روز دوشنبه گذشته در اعتراض به رفتارهای توهین آمیز ماموران و مسولان زندان اوین و بند ۳۵۰ به سلول انفرادی منتقل شده و همچنان در اعتصاب غذا به سر می برند .ماموران وزارت اطلاعات و مسوولان زندان اوین این زندانیان را که خواستار حقوق اولیه و انسانی شان بودند ،تهدید کرده اند که در اوین کهریزک دوم به پا خواهند کرد.

پنج خواسته زندانیان :رعایت کامل حقوق زندانیان در آیین نامه سازمان زندانها. برخورد با زندان بانان قانون شکن , آزادی سریع و بدون قید شرط بابک بردبار،عکاس خبری. افزایش فضای سرانه ،زمان تلفن ، امکانات بهداشتی و درمانی برای هر زندانی و اجرای فوری و کامل قوانین و موارد مصوب مرتبط با زندانیان عنوان شده است

همصدائی خود را با شما مادران عزادار که پس از یک سال رخت عزا از تن در آوردید، و همچنان به تکرار خواسته های برحق تان (اعدام را بس کنید!. آزادی زندانیان عقیدتی -دستگیری و مجازات قاتلین و مسببین جنایات سی و یک سال اخیر ایران) می پردازید اعلام می کنیم.

به منظور هم صدائی ما ایرانیان مقیم لندن، شنبه هفتم ماه اگوست -بین ساعت دو تا سه بعداز ظهر جلوی ناشنال گالری لندن با عکس عزیران شما جمع می شویم و خواستار ازادی زندانیان سیاسی هستیم .

حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان

Email: mourningmothersiranlondon@gmail.com

http://maderandaghdar.blogspot.com

Find us on Face book: Mourning Mothers Iran London

Saturday: 7 August 2010

15.00 – 14.00: Time

Location: North Terrace of Trafalgar Square (in front of the National Gallery)
Nearest Tube Charing Cross: Bakerloo and Northern line



IN SUPPORT OF THE MOURNING MOTHERS OF IRAN

and in solidarity with the seventeen political prisoners, who have been on hunger strike since 10 days ago.

On Saturday, 20 June 2009, an innocent bystander, Neda Agha Soltan, was shot dead in one of Tehran´s streets in broad daylight and in front of the bewildered eyes of the passers-by. She was one of the thousands marchers of all ages, after the rigged

In the processes which followed a number of people were either shot dead on the streets or died under torture in detention centres or in suspicious circumstances. Mothers who lost their children in this way decided to gather peacefully in central Tehran’s Laleh Park every Saturday to seek justice and show solidarity with other mothers who had also lost their children in the course of events. To this date, despite heavy suppression by the government forces, more mothers as well as other people are showing their determination of unity and solidarity with the bereaved mothers by attending these gatherings in Tehran and other Iranian cities as well as globally, dressed in black and silently promising that “we will never let these crimes pass by unnoticed or the perpetrators unpunished.”

Mourning mothers of Iran and their supporters worldwide also demand the ongoing street violence brought to an end, political prisoners released, rapid unlawful executions stopped and those responsible for the killings over the past 31 years to be brought to justice.

Supporters of Mourning would urge you to join them this Saturday and every first Saturday of the month at Trafalgar Square, London, from 2-3 pm to commemorate the occasion and to tell the world that those who were murdered in line of freedom and democracy for Iran and their bereaved mothers will never be forgotten.

Supporters of the Mourning Mothers of Iran – London

Email: mourningmothersiranlondon@gmail.com

Weblog: maderandaghdar.blogspot.com

Facebook: Mourning Mothers Iran London

Date: Saturday 7 August 2010

Time: 14:00 to 15:00

Location: North Terrace of Trafalgar Square (in front of the National Gallery) Nearest Tube Charing Cross: Bakerloo and Northern line

خانواده ها ی زندانیان را تجت فشار قرار دارند





خانواده ها ی زندانیان را تجت فشار قرار دارند

روز پنجشنبه 6 نفر از ماموران امنیتی به خانه حسین نورانی نژاد، روزنامه نگار و رییس کمیته اطلاع رسانی حزب مشارکت رفته و مادر این روزنامه نگار را تهدید به بازداشت کرده اند.
به گزارش خبرنگار "تا آزادی روزنامه نگاران زندانی" ماموارن امنیتی با یورش به منزل نورانی نژاد از مادر این روزنامه نگار تعهد کتبی گرفته اند و گفته اند در صورت ادامه اعتراض به وضعیت فرزندش و مصاحبه برای اطلاع رسانی درباره حسین، او را بازداشت خواهند کرد.

حسین نورانی نژاد روزنامه نگاری که از شهریور سال گذشته در بازداشت است، از دوشنبه هفته گذشته در پی اعتراض به رفتارهای نامناسب مسئولین و نگهبانان زندان به انفرادی منتقل شد و از آن موقع تا کنون اعتصاب غذا کرده است. خانواده این روزنامه نگار به شدت نگران وضعیت سلامتی وی هستند

مادر مجید گفت دست و پام می لرزه با من تلفنی حرف زدند و گفتند بازداشتت می کنیم اگر حرف بزنی.

بنویسید من خواهر حسین نورانی نژاد هستم امروز آمده بودند مادرم را ببریند به جرم فلان به شرط فلان و از این حرف ها... جای سخن نیست از این پس من برای حسین تا روز... اعتصاب خبر رسانی می کنم.
مجید توکلی/بهمن احمدی امویی و /کیوان صمیمی در اعتصاب غذای خشک بسر می برند و حالشان وخیم است مجید توکلی ، فعال دانشجویی هم وضعیت عمومی نامناسبی دارد اما حاضر نشده برای دریافت خدمات اولیه پزشکی از جمله دریافت سرم به بیمارستان زندان اوین منتقل شود .حال وی و سایر زندانیان اعتصاب کننده از جمله بهمن احمدی امویی و عبدالله مومنی نیز نامساعد گزارش شده و رو به وخامت می رود

این زندانیان بیش از ده روز است که در اعتصاب غذا همراه با آب هستند

علی ملیحی،/علی پرویز،/ضیاالدین نبوی /مجید دری/حسین نورانی‌نژاد/ بابک بردبار،/ حمیدرضا محمدی،/ جعفراقدامی،/ کوهیار گودرزی،/ غلامحسین عرشی/محمد حسین سهرابی راد/پیمان کریمی آزاد

Monday, 2 August 2010

خانواده زندانیان اعتصاب غذا می کنند

خانواده زندانیان اعتصاب غذا می کنند

فرشته قاضی

خانواده های 17 زندانی سیاسی که از هفته گذشته دست به اعتصاب غذا زده اند در مصاحبه با "روز" اعلام کردند اگر امروز خبری از وضعیت عزیزان دربند خود نگیرند و اجازه ملاقات به آنها داده نشود، قطعا دست به اعتصاب غذا خواهند زد.همزمان پروین تاجیک، خواهر عبدالرضا تاجیک که روز گذشته به دادسرای اوین احضار شده بود موفق شد با این روزنامه نگار به صورت حضوری ملاقات کند.

احتمال آزادی عبدالرضا تاجیک

پروین تاجیک روز گذشته در حالی در دادسرای اوین موفق به حضور با عبدالرضا تاجیک شد که تاکنون دادستان تهران و مقامات مسئول، هیچ پاسخ و توضیحی درباره "هتک حرمت" این روزنامه نگار که به گفته خانواده اش در حضور نماینده دادستان و بازپرس پرونده صورت گرفته بود نداده اند.

آقای منصوری، همسر پروین تاجیک روز گذشته در گفتگو با "روز" در خصوص احضار همسرش به دادسرای اوین گفت: خوشبختانه مورد خاصی نبود و دادیار شعبه اوین به ایشان گفته است که شما نامه ای نوشته بودید و ما در حال بررسی این نامه هستیم.

همسر خانم تاجیک افزود: دیروز، عبدالرضا را نیز آورده بودند دادسرای اوین و همسرم موفق شد با ایشان به صورت حضوری ملاقات کند. خوشبختانه حال ایشان هم خوب بود و گفته اند که با کفالت ایشان را ازاد خواهند کرد و ما منتظر هستیم تا در روزهای آینده خبرهای بهتری بشنویم و امروز نیز برای پی گیری قضیه کفالت به دادسرا مراجعه خواهیم کرد.

آقای تاجیک در پاسخ به این سئوال که آیا درباره "هتک حرمت" توضیحی داده شد یا خود آقای تاجیک حرفی زدند؟ گفت: نه در این خصوص هیچ توضیحی نداده اند و ملاقات هم چندان آزادانه نبوده و عبدالرضا هم در این زمینه حرفی نزده است.

هشدار خانواده ها

پروانه رضا، مادر حسین نورانی نژاد در مصاحبه با "روز" اعلام کرد اگر تا امروز ـ دوشنبه ـ اجازه ملاقات او با فرزندش را ندهند دست به اعتصاب غذا خواهد زد.او گفت سایر خانواده ها نیز چنین قصدی دارند.

یک هفته از آغاز اعتصاب غذای 17 زندانی سیاسی در زندان اوین می گذرد اما تا کنون هیچ یک از مقامات مسئول حاضر به پاسخگویی به خانواده های این زندانیان نشده و تنها مقام قضایی که حاضر به ملاقات با این خانواده ها شده، علیرضا آوایی، رئیس دادگستری استان تهران است که روز گذشته با مادر حسین نورانی نژاد، همسر محسن میردامادی و مادر علی پرویز دیدار کرد.

پروانه رضا، مادر حسین نورانی نژاد دیروز پس از ملاقات با رئیس دادگستری استان تهران که به نیابت از سوی خانواده های 17 زندانی سیاسی و به اتفاق خانم مجردی و خانم پرویز انجام داده بود به "روز" گفت: آقای آوایی قول مساعدی به ما ندادند. با روی خوش ما را پذیرفتند و ما درباره وضعیت بچه ها صحبت کردیم و خیلی متاثر شدند و گفتند که هیچ اطلاعی نداشتند. ما همان جا بودیم که آقای آوایی شخصا به دیدار دادستان تهران رفت اما وقتی برگشت خبر خاصی برای ما نداشت و فقط گفت که دادستان گفته مساله مهمی نیست و موضوع کوچکی بوده که بزرگش کرده اند و...

مادر حسین نورانی نژاد افزود: ما گفتیم نگران بچه هایمان هستیم و تا جواب ندهید بیرون نمی رویم. باید بگویند چرا چنین کاری با بچه های ما کرده اند و باید صدای بچه هایمان را بشنویم که آقای آوایی گفتند شما به من اعتماد کنید من پی گیری میکنم.او در حضور ما زنگ زد و خواست رئیس زندان اوین به دفتر ایشان بیاید و جواب بدهد. من هم گفتم توی کوچه می نشینم تا شما جواب بدهید و نمی روم؛ اما آقای آوایی گفتند شما اعتماد کنید من پی گیر هستم و بروید و ساعت 5 به من زنگ بزنید. سپس شماره موبایلی به ما دادند. ما هم برگشتیم و ساعت 5 به شماره ای که داده بودند زنگ زدیم اما یک آقایی جواب داد و خیلی عصبانی و پرخاش کرد که شما چرا به این شماره زنگ زده اید و آقای آوایی اینجا نیست و... گفتم که ما نگران بچه هایمان هستیم که گفت به ما مربوط نیست و بیخود کردید که زنگ زدید و اگر خبری بود به شما خ میدهیم و...

خانم رضا که به شدت نگران و متاثر بود افزود: به شدت کلافه ایم؛ نمیدانیم چه کار باید بکنیم و از کجا از بچه هایمان خبر بگیریم. من سه روز است که غذا نخورده ام. نمیتوانم وقتی بچه ام گرسنه و تشنه است چیزی بخورم؛ آب می بینم یاد تشنگی بچه ها می افتم. من یک مادرم حداقل یک خبری از وضعیت بچه ها به ما بدهند. ما نگرانیم امروز متوجه شدیم که 4 نفر از بچه ها را برده اند بهداری و گفتند وضعیت شان زیاد حاد نبوده اما ما نمیدانیم بچه ها در چه وضعی هستند. کل تلفن های بند 350 هم که قطع است و کسی به ما پاسخگو نیست. چرا جوابگو نیستند:؟ چرا اینگونه تیشه به ریشه خود می زنند خدا میداند.

مادر حسین نورانی نژاد تصریح کرد: من تا فردا (دوشنبه) صبر میکنم و اگر ملاقات ندهند دست به اعتصاب غذا می زنم و همین طور که سه روز است در خانه هیچی نخورده ام، می روم می نشینم جلو اوین یا دادستانی و اعتصاب غذا میکنم شاید کسی پیدا شود که انصافی داشته باشد و بگوید که این هم یک مادر است و جوابی به ما بدهد.

به گفته خانم رضا، بقیه خانواده ها هم چنین تصمیمی دارند: خانواده های دیگر هم چنین نظری دارند و اعتصاب غذا خواهند کرد؛ چاره ای جز این برای ما نگذاشته اند. باید بدانیم بچه های ما کجا هستند. آیا زنده هستند، انفرادی هستند، در چه شرایطی هستند. چه کسی به عنوان یک مادر جواب مرا می دهد. نه دادستانی، نه دادگستری و نه دادگاه انقلاب کسی جواب نمی دهد. ما واگذار کرده ایم به خدا و نمیدانیم میخواهند خانواده ها را عذاب بدهند یا اینکه بیمار هستند و چنین رفتاری می کنند. آیا خودشان بچه ندارند؟ زندگی ندارند؟ چگونه شب راحت سر به بالین می گذارند؟

اعتراض به بخشنامه دادستان برای ملاقات تک نفره!

وی سپس با طرح این سئوال که "آیا یک قاری قرآن، جوابش این است؟" توضیح داد: پریروز به دادستان نامه دادیم هنوز هیچ جوابی به ما نداده است. ما با پسرم هر چهل روز یکبار ملاقات داشتیم که از دو ماه پیش گفتند به دستور دادستان فقط یک نفر، یا مادر، یا پدر و یا همسر می تواند برای ملاقات بیاید. برای ما برگه ملاقاتی دادند که رویش نوشته بودند فقط مادر و من نرفتم. گفتم من در ذهن خودم بچه ام را به آغوش می کشم، بگذارید همسرش که فقط یکسال است با او ازدواج کرده با او ملاقات کند اما قبول نکردند و گفتند فقط مادر. دیروز همین موضوع را به آقای آوایی گفتیم و ایشان هم با دادستان مطرح کرده بود اما دادستان گفته بود دروغ است و من چنین دستوری نداده ام. این در حالیست که خود من بخشنامه را دیدم که به شیشه چسبانده بودند و برگه ملاقات هم هنوز دستم هست که نوشته فقط مادر. من حتی شاهد بودم خانمی برای ملاقات با همسرش آمده بود و بچه 4 ساله او را راه ندادند و بیچاره بچه را کنار نگهبان گذاشت تا برود و با همسرش ملاقات کند.

مادر حسین نورانی نژاد با بیان اینکه "خیلی انتظارات بیشتری از مقامات داشتیم" افزود: به من گفتند برو برای پسرت آزادی مشروط بگیر چون نصف محکومیت او گذشته. من شب و روز دویدم تا برگه ها را گرفتم اما در آخر قاضی موحد گفت دادستان باید امضا کند. به دادستانی رفتم ولی خود دادستان را ندیدم اما خانم اسدی آمد و با پرخاش گفت دلمان نمیخواهد امضا کنیم و دادستان دلش نمیخواهد و... برای مرخصی اقدام کردیم همه جا رفتیم و پی گیری کردیم اما موافقت نکردند ودر آخر هم این اوضاع ماست و عیدی نیمه شعبانی که دادند. واقعا متاسفم.

خانم رضا سپس با اشاره به اینکه "اگر من دردهای این یازده ماه را بنویسم کتاب قطوری می شود" افزود: بچه من یک ماه دیگر محکومیتش تمام می شود اما بچه های دیگر هم مثل حسین من هستند و من واقعا مانده ام این مسئولان چگونه می توانند خون هموطن را بگیرند و در شیشه کنند؟ باور کنید اینها هم مثل بچه های خود شما هستند. آقای آوایی و دادستان و بقیه مسئولان یک لحظه خودشان را جای ما بگذارند. من دیروز به آقای آوایی گفتم پسر مرا گرفتند. من یک زن خانه دار بودم که اصلا هم سیاسی نبودم اما در این یک سال شما مرا هم سیاسی کردید 500 نفر از دوستان و آشنایان هم با من سیاسی شدند و شما در اصل یک نفر را تبدیل به 500 نفر کردید.

وی آنگاه خطاب به مسئولان گفت: حداقل نگذارید بیگانگان سواستفاده کنند. من امروز بی بی سی را می دیدم یک آقای جوانی از مجریان این شبکه برمیگردد می گوید که اگر بچه ها اعتصابشان را بشکنند، قوه قضائیه پیروز شده و اگر قوه قضائیه کوتاه بیاید یعنی شکست خورده و... آخه چرا قضیه را حیثیتی می کنید که هیچ طرف کنار نکشد و با جان بچه های ما بازی میکنید؟ میخواهید یک نفر از بین برود؟ چرا؟ باور کنید این کارها و این حرفها درست نیست و نه تنها کمکی نمی کند بلکه جان انسان ها را به خطر می اندازد و...

وضعیت نامساعد جسمی زندانیان سیاسی

علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم(نادر)بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی، پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا و محمد حسین سهرابی راد، از روز دوشنبه گذشته در اعتراض به رفتارهای توهین آمیز ماموران و مسئولان زندان اوین و بند ۳۵۰ به سلول انفرادی منتقل شده و دست به اعتصاب غذا زده اند.

وب سایت کلمه دیروز گزارش داده بود که ضیا نبوی، مجید دری، علی ملیحی و غلامحسین عرشی از زندانیان سیاسی اوین که از چند روز پیش دست به اعتصاب غذا زنده اند، به بهداری اوین منتقل و پس از دریافت خدمات اولیه پزشکی و زدن سرم دوباره به سلول انفرادی بازگردانده شدند و به اعتصاب غذای خود ادامه دادند.

پیش از این نیز پیمان کریمی آزاد، از بازداشت شدگان روز عاشورا که به بیماری دیابت مبتلاست به بیمارستان منتقل شد. از وضعیت سلامتی وی که دچار بیهوشی شده بود خبری در دست نیست، اما شنیده ها حاکی است او همچنان در بیمارستان بستری است.

مجید توکلی، فعال دانشجویی هم وضعیت عمومی نامناسبی دارد اما حاضر نشده برای دریافت خدمات اولیه پزشکی از جمله دریافت سرم به بیمارستان زندان اوین منتقل شود.حال وی و سایر زندانیان اعتصاب کننده از جمله بهمن احمدی امویی و عبدالله مومنی نیز نامساعد گزارش شده و رو به وخامت می رود

f.ghazi(at)roozonline.com

شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۹

مادر حسین نورانی نژاد در مصاحبه با "روز

Sunday, 1 August 2010

اینجا کجاست کهریزک، کهریزک کجاست آخر دنیا


اینجا کجاست کهریزک، کهریزک کجاست آخر دنیا

اینجا خدا هم آنتن نمی دهد


پای صحبت یکی از دستگیر شدگان 18 تیر که به کهریزک منتقل شده بود:
روز 18 تیر ساعت 5/3-4 به چهارراه ولیعصر رسیدم به سمت میدان رفتم تا یک حدی شلوغ شده بود هر چه به سمت پایین می آمدیم مردم بیشتر می شدند مردم شعار می دادند، ماموران آنها را متفرق می کردند چند بار در جاهایی بودم که از پشت و جلو به ما حمله می کردند نیروی انتظامی و لباس شخصی و گارد ویژه سعی می کردند ما را محاصره کنند و به ما حمله می کردند خیلی باتوم خوردم ولی چند بار توانستم فرار کنم. برای استراحت کنار خیابان نشستم و منتظر اینکه دوباره جمع شویم و اعتراض شروع شود و شعار بدهیم که یکی از لباس شخصی ها مرا صدا کرد
اول ترسیدم که مرا شناخته باشد ولی راه فرار نداشتم چون تمام آنجا را نیروی انتظامی پر کرده بود در همین حال بودم که از پشت یک نفر مرا گرفت و دستم را از پشت بست ولی چون بلوز و شلوار مشکی پوشیده بودم و ته ریش داشتم شک کردند که از بسیج باشم به دوستانش نشان داد که آیا مرا می شناسند آنها گفتند نمی شناسیم. مرا انداختند داخل ماشین ، موبایلم را گرفتند و دادند دست یک خانم اطلاعاتی. من از آن خانم خواستم که زنگ بزند و به خانواده ام خبر بدهد که مرا گرفته اند ولی با یک فحش مرا به داخل ماشین هل دادند . ماشین پر بود ما را به کلانتری 107 بردند. رفتارشان خیلی توهین آمیز بود می گفتند بزنید تا حرف بزنند. من آدرسم را درست دادم که اگر خانواده دنبالم هستند بتوانند مرا پیدا کنند. در آنجا حدود 300 نفر آورده بودند . شب گفتند غذای اینجا فقط برای پرسنل است و به شما نمی رسد، صبح شد ساعت 5/8 با پول به ما صبحانه دادند. بعد از بازجویی حدود ساعت 5/10-11 یک عده را به اوین و یک عده را به کهریزک بردند در پشت در کهریزک ماشین ها را مدتی نگاه داشتند مثل اینکه می گفتند جا نیست در هر حال ما را به داخل بردند خیلی توهین آمیز با ما برخورد می کردند. وقتی وارد شدیم یکی از زندانی ها که آنجا بود از دست یکی از بچه ها تکه نان بربری که داشت گرفت و با تمام ولع می خورد ، ما تازه فهمیدیم که کجا آمده ایم . ما را پهلوی همه لخت کردند و مشخصات می گرفتند و صدا می کردند باید با سرعت طرف سوله می رفتیم اگر کمی آرام می رفتیم می زدند. بسیار تحقیر آمیز برخورد می کردند ار الفاظ بسیار زشت استفاده می کردند. در هنگام جابجایی باید با سرعت داخل و خارج می شدیم و چون در کوچک بود و تعداد زیاد بچه ضربه می دیدند همه سعی می کردند که به سرعت بروند تا کتک نخورند، داخل سوله بسیار کثیف بود، مدام عرق می کردیم و زمین سوله از عرق ما خیس بود . داخل سوله کلی زندانی عادی و بقول خودشان اراذل و اوباش بودند . در مواردی آنها بچه ها را اذیت می کردند، بصورتیکه بچه ها به تنهایی حتی دستشویی نمی رفتند و جمعی به این طرف و آن طرف می رفتند . ولی بین آنها هم بودند کسانی که با مرام بودند و هوای ما را داشتند و دیگران را تهدید می کردند که حق ندارند ما را اذیت کنند . فضای زندگی بسیار نامناسب بود حتی جا برای خواب نبود و به علت گرما توان بچه ها گرفته می شد من تمام این چند روزی که آنجا بودم فقط دو ساعت خوابیدم. ماموران هم به دلایل مختلف شروع به زدن بچه می کردند. امیر را با اینکه مریض بود می زدند بچه ها اعتراض می کردند که او را ول کنید و ما را بزنید ولی آنها برای اینکه بیشتر بچه ها را اذیت کنند او را می زدند. امیر با اینکه حالش خیلی بد بود بچه ها را باد می زد و محسن هم همینطور مدام به بچه ها می رسیدند. محسن می گفت من برای 18 تیر آمدم و به بچه ها دلداری میداد. وقتی دیدند که بچه ها روحیه شان را باخته اند شروع به خواندن زیارت عاشورا کردند ، همه بچه ها با هم دعا می خواندیم حتی بعضی از زندانی های عادی هم با ما دعا میخواندند و از اینکه بچه ها دعا می خوانند تعجب می کردند. حدود 20 نفری از بچه ها در قفس گذاشته بودند و شرایط سخت تری داشتند. کمی سیب زمینی کپک زده با آبی که از فاضلاب جمع کرده بودند به ما می دادند که آن هم بعد گفتند دیگر نیست . سوله ها یک پنجره کوچک داشت که از آن هم به جای اینکه هوایی وارد شود دود گازوئیل وارد می کردند. بچه ها اکثرا مریض شدند و عفونت کردند از 19 تا 23 تیر آنجا بودیم با شرایط بسیار سخت زندانی ها را از پا آویزان می کردند. بعد از مدتی امدند و موهای ما را از ته زدند. محسن گفت موهایمان را می زنید آیا می توانید اعتقاداتمان را هم تغییر دهید. اول نمی دانستیم که آبی که به ما دادند از کاسه توالت جمع آوری شده است ولی بعد هم که بچه ها فهمیدند چاره ای جز استفاده از آن نداشتند وقتی تشنه می شدند لب می زدند. همگی بوی تعفن گرفته بودیم. فضا هم بسیار آلوده بود. وقتی چند نفری مردند آنها از پزشک ارتش خواستند که گواهی بدهد که بر اثر منژیت مرده اند حاضر نشد از پزشک قانونی خواستند که بگوید بر اثر مننژیت مردند ولی او هم زیر بار نرفت خلاصه از سرباز وظیفه خواستند که گواهی بدهد که او هم داد ولی او را هم مسموم کردند و کشتند. امیر می گفت دوباری که او را پیش او بردند گفت بود چیزیت نیست و برگردانده بود. روز 23 تیر ما را صدا کردند و سوار اتوبوس کردند و به طرف اوین آوردند . امیر همانجا تمام کرد وسط اتوبوس گذاشتند. ما را که به اوین بردند تمامی لباس هایمان را کندند و به حمام فرستادند. حتی نگهبانها با ماسک پیش ما می آمدند می ترسیدند که مریض شوند ......
بعدها فهمیدیم وقتی خبر شهادت محسن روح الامینی و محمد کامرانی . . . به بیرون درز کرد و به گوش خامنه‌ای رسید ما را منتقل کردند


پای صحبت شاهدی که در 25 خرداد مجروع شد


روز 25 خرداد بعد از اتفاق ناگواری که افتاد و رای مردم نادیده گرفته شد مردم تصمیم به راهپیمایی و اعتراض گرفتند . لحظه ای نگذشت که مردم معترض همچون جویباری از اطراف به هم پیوستند و جمعیتی باور نکردنی را به وجود آوردند. مردم معترض که فریادشان را با سکوت به گوش همه ی مردم جهان رساندند. جمعیت همچون دریای خروشان به پیش می رفتند و این جمعیت باشعور با سکوتشان تودهنی شدیدی به دهان یاوه گویانی که آنها را خس و خاشاک نامیده بودند می زدند.
پیر، جوان، کودک، کارگر، دانشجو، کاسب، روحانی و خلاصه تمامی مردم دوست داشتنی کشور عزیزمان دست در دست هم بار دیگر به دیکتاتورها ثابت کردند که این مردم هستند که حرف اول و آخر را می زنند. دژخیمان که مجهز و آماده برای جلوگیری از راهپیمایی آمده بودند . شکست خورده و وحشت زده در اطراف خیابان انقلاب و آزادی ایستاده بودند و به سیل خروشان جمعیت نگاه می کردند و همزمان رهبرانشان در حال توطته علیه مردم غیور ایران بودند.

بهایی که مردم ما دادند بخاطر فریادی بود که در سکوت آنروز زدند.
پای صحبت عزیزی که در 25 خرداد مجروع شد ولی خوشبختانه جان سالم بدر برد، می نشینیم.
آنروز حدود ساعت 4 بطرف میدان انقلاب رفتم ، جمعیت حدود 2 و 3 میلیون می شدند با آنها ساعت7-5/6 به میدان آزادی رسیدیم . عده ای از مردم خسته و خوشحال در روی چمن های اطراف آزادی نشستند. در همان حال جوانی به سرعت خودش را به میانه برج آزادی رساند و شروع به نوشتن شعارکرد، خیلی باشکوه بودند اتحاد مردم دیدنی بود. به نظر می رسید مردمی که سالها سعی شده بود که از هم فاصله بگیرند اکنون احساس کرده بودند که چقدر به هم نزدیک هستند. ناگهان صدای تیراندازی از توی کوچه شروع شد و تعدادی از مردم را شهید کردند. در ایستگاه تاکسی روی پل بودم ایستاده بودم خواستم فیلم بگیرم. در همان زمان تعدادی موتور سوار به بهانه اینکه می خواهند جلوی افرادی که از پایگاه شلیک می کنند را بگیرند به آن سمت رفتند و بعد آنها هم از آن طرف به مردم حمله کردند.مردم تعدادی از موتورهایشان را آتش زدند. مردم ناباور به هم نگاه می کردند، بعضی می گفتند مشقی است، ولی ناگهان دیدن خون مردم را به خود آورد. به آن سمت رفتم ، مردمی که تیر خورده بودند از سمت پایگاه آوردند. عده ای از شاهدان می گویند که فقط از پایگاه شلیک نمی شد و از پشت بام چند تعدادی از خانه های اطراف پایگاه هم شلیک می شد. یکی از ساکنین روبروی پایگاه بسیج می گفت که تعداد کشته شده ها خیلی بیشتر از آن تعدادی است که عنوان می شود. مردم که به یک نقطه می رسیدند رگبار گلوله بود که به سمتشان شلیک می شد و مردم به زمین می افتادند. گارد ويژه به سمت مردم آمد بخاطر اینکه مردم را از هم سوا کنند شروع به پرتاپ گاز اشک آور در پشت جمعیت کردند. می خواستند به جای اینکه مردم را با آب متفرق کنند با گاز متفرق کنند. تاریک شده بود من دنبال دوستم می گشتم . احساس کردم ضربه ی محکمی به سرم خورد دیگه صدای بیرون را نمی شنیدم به زور خودم را سرپا نگه می داشتم در همین حال که دومین گلوله به گلویم خورد، دیگر صدایم در نمی آمد و انگار فقط برای خودم حرف می زنم و کسی نمی شنید، روی زخم گلویم را دستمالی گرفته بود و اطرافیانم نمی فهمیدند که چه حالی دارم، در آن زمان دستم هم از کار افتاد. حدود 20 دقیقه ای احساس می کردم می میرم و برمی گردم. تا زمانی که سوار آمبولانس شدم از هوش رفتم. مرا به بیمارستان بردند. در بیمارستان لحظه ای به هوش آمدم و شماره تلفن دادم که تماس بگیرند. نود درصد ریه هایم از توانایی خودش را از دست داده بود یک شبانه روز آنجا بودم ولی هرچه اعتراض می کردم چون توان حرف زدن نداشتم با پایهایم به تخت می زدم تا به من رسیدگی کنند ولی پرستارها بی تفاوت بودند حتی می گفتند بیرون شلوغ می کنید اینجا هم می خواهید شلوغ کنید. باید ساکشن می شدم تا راه ریه هایم باز شود ولی کاری نمی کردند خلاصه با رضایت خانواده به بیمارستان دیگری منتقل شدم . در گزارش بیمارستان اول نوشته شده بود که با اسلحه جنگی مجروح شده، کادر بیمارستان دوم واقعاً شرافت و مردانگی را از خود نشان دادند. بسیار افراد مسئولی بودند و بدون در نظر گرفتن اعتقادات بیمار با تمام وجود به بیماران رسیدگی می کردند.
5 بار به خاطر ریه هایم به اطاق عمل رفتم . 28 روز در بیمارستان فقط سرم مصرف می کردم چون نمی توانستم به خاطر ریه هایم غذا بخورم و به همین دلیل 20 کیلو وزن کم کردم و برای همان دکتر مناسب دانست که با یک عمل از طریق معده غذا مصرف کنم . 40 روز از راه معده غذا خوردم . بعد از مرخصی از بیمارستان هر روز به فیزیوتراپی می رفتم . 4 آبان عمل پیوند دستم را انجام دادم . 20 سانت از پایم گرفتند و به دستم پیوند زندند . در این میان صدایم کم کم برگشت، ریه هایم بهتر شد. دستم هم بهتر شد ولی هنوز از مچ به پایین حس ندارم. پیش خانواده های شهدا احساس شرمندگی می کنم.با بیان این جمله یکی از مادران شهدا اعتراض کرد و عنوان کرد آن کس که باید احساس شرمنده گی کند شما نیستید، آمران و عاملان این جنایت هستند. آنها بودند که از ترس اتحاد مردم به سمت مردم بی دفاع رگبار کلاشینکف را گشوده بودند، عده ای را با کلاشینکف می کشتند، عده ای را با کلت کمری . مانند وحشی ها مردم را زدند ، زندان کردند، شکنجه کردند. آنها باید سزای اعمال ننگین خود را بدهند. ما با تمام توان در راه آزادی فرزندانمان از زندانها تلاش خواهیم کرد. ما داغ شهیدانمان را فراموش نمی کنیم . هر زمان یادشان را گرامی می داریم. از خون آنان نمی گذریم و صدایمان را به همه جا می رسانیم تا شاید خون آنان باعث تحولی عظیم در کشور شود. و تا برپایی حکومت عدل و عدالت از پای نخواهیم نشست